مکتب حاج قاسم
گر كرب و بلا نبوده ايم ، حال هستيم
گر شام بلا نبوده ايم ، حال هستيم
اي مردم عالم همگي گوش كنيـد
تا آخر خون مطيع رهبر هستيم
گر كرب و بلا نبوده ايم ، حال هستيم
گر شام بلا نبوده ايم ، حال هستيم
اي مردم عالم همگي گوش كنيـد
تا آخر خون مطيع رهبر هستيم
۞﷽۞
در زمان های گذشته، یک پادشاه تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در آن جا مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ گذشتند.
بسیاری هم غُرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد …حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و
با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت.
❇️ نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد، بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.
💎ناگهان کیسه ای را زیر تخته سنگ دید، کیسه را باز کرد و داخل آن کیسه، تعدادی سکه طلا و یک یادداشت را مشاهده کرد.
✍ پادشاه درآن یادداشت نوشته بود:
” هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.
السلام ای مادر ایثار یا امالبنین
دلخوشی حیدر کرار یا امالبنین
وقت توصیف تو ای بانو زبانها لال شد
مدح تو بالاتر از گفتار یا امالبنین
جز تو در عالم کدامین زن برای زینب است
بعد زهرا بهترین غمخوار یا امالبنین
تو همانی که بهعشق قبله عالم حسین
تربیت کردی سپهسالار یا امالبنین
خوش به حال هر که چون تو غیر گریه بر حسین
تا دم آخر ندارد کار یا امالبنین
مادر یلها سرت را تا ابد بالا بگیر
دست از شرمندگی بردار یا امالبنین
جان عباست بیا بس کن، برایت خوب نیست
گریه با این چشمهای تار یا امالبنین
بیشتر از هرچه غم در سینهات داری تو را
پیری زینب دهد آزار یا امالبنین
خوب شد ماندی، ندیدی که حسین افتاده بود
بین مقتل تشنه و بییار، یا امالبنین
خوب شد ماندی ندیدی زینب افتاد از نفس
از حرم تا قتلگه صد بار، یا امالبنین
خوب شد ماندی ندیدی خیمهها میسوخت در
آتش بین در و دیوار یا امالبنین
خوب شد ماندی ندیدی کاروان را بیحسین
در میان کوچه و بازار یا امالبنین
خوب شد ماندی ندیدی بر فراز نیزه ای
خورده از پهلو سر ِ سردار یا امالبنین
خوب شد ماندی ندیدی خنده مستانه بر
اهلبیت احمد مختار یا امالبنین